جدول جو
جدول جو

معنی علی سندی - جستجوی لغت در جدول جو

علی سندی
(عَ یِ سِ)
ابن ابی الحسن سندی مدنی. ملقب به نورالدین. محدث بود و در سال 1138 هجری قمری درگذشت. او راست: کفایهالحاجه فی شرح سنن ابن ماجه. (از معجم المؤلفین از فهرس الازهریه ج 1 ص 544). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ سَ رَ)
از شعرای هند در نیمۀ دوم قرن 11 و اوایل قرن 12 هجری قمری وی در سهرند (یا سرهند) متولد شد و نزد شیخ محمد معصوم تلمذ کرد و تخلص ’علی’ را برگزید. سپس از مقربان سیف خان حاکم الله آباد گردید و پس از درگذشت وی از خواص ذوالفقار گشت و سرانجام به شاه جهان آباد آمد و در بیستم رمضان سال 1108 هجری قمری در آنجا درگذشت ودر نزدیکی قبر نظام الدین دهلوی دفن گردید. و در هنگام مرگ تقریباً شصت ساله بود. نام او را برخی از تذکره نویسان ’ناصرعلی’ نوشته اند. او را دیوان شعری است که چند بار در بلاد مختلف هند بطبع رسیده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 758 از کلمات الشعراء سرخوش ص 9 و 74 و تذکرۀ سرو آزاد هندی ص 129 و آتشکدۀ آذر ص 349 و خزانۀ عامره ص 328 و نتایج الافکار ص 475)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
ابن روزبهان بن محمد خنجی، ملقّب به زین الدین. عالم و جامع علوم منقول و معقول بود. وی در ماه صفر سال 707 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اجوبه ایرادات علی کتاب المحصول. 2- شرح المنهاج بیضاوی. 3- الشکوک علی الکافیه، در نحو. 4- المعتبر فی شرح المختصر ابن حاجب. 5- النهایه فی شرح الغایه. (از معجم المؤلفین بنقل از شدالازار شیرازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ)
ابن عبدالرحمان بن تمیم طنجی مکناسی. فقیه و حافظ و عالم فرایض بود و در سال 734 هجری قمری درگذشت. او راست: تقیید علی المدونه. (از معجم المؤلفین از اخبار مکناس ابن زیدان ج 5 ص 452)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ فَ)
ابن عبدالرحمان بن حسین عثمانی صفدی شافعی. ملقب به علاءالدین. فقیه و مورخ و خطیب و مدرس بود و در سال 759 هجری قمری در صفد درگذشت. او راست: 1- تاریخ صفد. 2- طبقات الفقهاء. 3- النافع فی الفقه. (از معجم المؤلفین از الدرر الکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 58 و شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 187 و کشف الظنون ص 1922)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ)
ابن صلاح بن علی بن محمد بن عبدالله صعدی یمانی زیدی. محدث و اصولی بود و در حدود سال 1070 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ایضاح سبیل الوصول الی معنی ذوی العقول فی معرفه قواعدالاصول. 2- التفضیل لاسباب التنزیل. 3- منهج الکمال فیما جاء فی الحدیث من کلام ذی الجلال. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 760)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان تبادکان، بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 69هزارگزی شمال مشهد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و 17 تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن ماجدۀ سهمی. مکنی به ابوماجده. وی از صحابه بود و از ابوبکر وعمر روایت کرد. (از الاصابۀ ابن حجر ج 5 قسم سوم). واژه صحابی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به کسانی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر مسلمان مانده اند. آنان پایه گذاران سنت، ناقلان حدیث و ستون های نخستین جامعه اسلامی به شمار می روند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سُ وَ)
ابن محمد سعید بن عبدالله بن حسین سویدی بغدادی عباسی. مکنی به ابوالمعالی. وی محدث و مورخ و نسابه و متکلم و ادیب و شاعر و نویسنده بود. در بغداد متولد شد و در سال 1237 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: 1- تاریخ بغداد فی الوقائع و تراجم العلماء. 2- ذخرالمعاد فی معارضه بانت سعاد. 3- سبائک الذهب فی معرفه أنساب العرب. 4- العقد الثمین فی بیان مسائل الدین. 5- الکوکب المنیر فی شرح المناوی الصغیر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 200). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: المسک الاذفر آلوسی ج 1 ص 73. فهرس الفهارس کتانی ج 2 ص 350. اصفی الموارد وائلی ص 101. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 773. روض البشر شطی ص 178. البغدادیون اخبارهم و مجالسهم ابراهیم الدروبی ص 26. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 540 و ج 2 ص 105. فهرس مخطوطات الموصل جلی ص 43. الدلیل العراقی الرسمی لسنه 1936 میلادی ص 951. المکتبه البلدیه، فهرس التوحید ص 25
ابن عبدالله بغدادی سویدی. متکلم بود و در حدود سال 1170 هجری قمری درگذشت. او راست: المشکاه المضیئه فی الرد علی الوهابیه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ رَ)
ابن یوسف بن حسن زرندی انصاری. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. محدث بود و در حرمین حدیث میگفت. وی در سال 772 هجری قمری درگذشت. او راست: مناظره الحرمین و مناضله المحلین. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1834 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 725). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد (فتحا) سوسی سملالی. مکنی به ابوالحسن. متوفی درسال 1328 هجری قمری او راست: طوالع الحسن و اتباع السنن بظهور رایه سیدنا و امیرنا مولانا الحسن. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ابن سوده ص 182)
مکنی به ابوالحسن. مورخ بود و در سال 1364 هجری قمری درگذشت. او راست: أخبار الحاج حسن الاضرانی. (از معجم المؤلفین از دلیل مورخ المغرب ابن سوده ص 210)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ مَ)
ابن خواجه عبدالصمد گیلانی. مشهور به سمند. وی برادر حسین خان کلانتر اردو بود و در قرن 11 هجری قمری میزیست. او را برخی اشعار است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 470 از تذکرۀ نصرآبادی فصل 5 ص 137)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِمْ مَ)
ابن محمد. وی آخرین سفیر حضرت قائم (ع) در دورۀ غیبت صغری بود که حاجات خلق را به صاحب الامر میرساند و پس از او سفیر دیگری امام (ع) را ندیده و حدیثش را نشنیده است. وی در سال 326 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 101)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ لَ)
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی. مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی سهروردی شود
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی. مشهور به ابن عصار و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن حسین عبدالرحیم سلمی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِسُکْ کَ)
ابن عیسی بن سلیمان بن محمد بن سلیمان بن ابان نفری فارسی. مشهور به سکری و شاعرالسنه و مکنی به ابوالحسن. ادیب و شاعر متولد در ماه صفر سال 357 هجری قمری در بغداد. اصل او از نفر است که از بلاد فارس میباشد. وی در سال 413 هجری قمری در بغداد درگذشت. او را دیوان شعر بزرگی است. و نیز مناقضاتی با شعرای شیعۀ امامیه دارد. (از معجم المؤلفین از تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 17 و اللباب ابن اثیر ج 2 ص 19) (از الاعلام زرکلی از تبیین کذب المفتری ص 248)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ قَ)
ابن محمد بن احمد بن ابراهیم حجازی شافعی. مشهور به سقطی. متوفی در حدود سال 880 هجری قمری او راست:کشف طریق الوفا الموصله الی قدم أهل الصفا. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 736)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ شَ)
دهی است از دهستان نیم بلوک، بخش قاین، شهرستان بیرجند. واقع در 51 هزارگزی شمال باختری قاین. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 11 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. و محصول آن غلات و زعفران است. اهالی بزراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زِ دَ)
شیخ علی زنده، وی از محرکان میرزا سعد وقاص در مخالفت با میرزا شاهرخ بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 593 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ)
ابن شرف الملک فخرالدین علی بن ابی القاسم جندی، معروف به خواجه جهان و مکنّی به ابوالمکارم. وزیر سلطان جلال الدین منکبرنی. وی در زمان سلطنت محمد خوارزمشاه به امور دیوانی اشتغال داشت و بواسطۀ ظلم و تعدی بسیار، سلطان محمد فرمان به قتل او داد. اما شرف الملک پنهان گشت. و هنگامی که سلطان جلال الدین منکبرنی از مغولان شکست خورد و از سند عبور کرد، وی به خدمت سلطان درآمد. و پس از بازگشت جلال الدین از هندوستان وزارت او را به عهده گرفت. چند سالی بعد، پس از حملۀ تاتار به سلطان جلال الدین در دشت موغان (مغان) و گریز سلطان، شرف الملک که به ’اران’ متواری شده بود عصیان کرد و با ملوک اطراف آغاز مکاتبت نمود. سلطان چون به لشکرگاه بازگردید نامه ها به امرای اطراف فرستاد و شرف الملک را به قصد تحقیر ’بلدجن’ نامید، و این لقب او به روزگار گمنامی بوده است. اماپس از مدتی که سلطان به اران رفت و به قلعۀ ’حیزان’ رسید، از عصیان او تغافل کرد و او را نزد خود خواند. و شرف الملک کفن در گردن به خدمت رفت. و پس از مدتی به ’جاربرد’ از مضافات اران رسیدند، و سلطان به قلعه رفت تا وضع آنجا را ببیند و شرف الملک را نیز با خود برد. و والی قلعه را که ترکی ستمکار بود گفته بود که چون فرود آید، شرف الملک را نگه دارد و حبس کند و بند نهد. و قصد او آن بود که شرف الملک در حبس بماند تا تاتار بگریزند و بعد او را بیرون آورد و با شرایطی چند وزارت دهد. اما پس از چندی پنج تن سلاحدار فرستاد که سر او را ببرند و بیاورند و چنین کردند. وی مردی نازکدل و بخشنده و کریم بود، و اگرچه از تحصیل فضایل و اکتساب کمالات بهره نداشت، اما در حل وعقد و رتق وفتق امور دیوانی ید بیضا می نمود. اما چون کار او بالا گرفت به رنجانیدن اطرافیان و ایذاء آنها پرداخت چنانکه نزد سلطان از او غیبت می کردند. مال در نظر وی ناچیز بود. علما و پارسایان را محترم می داشت. وظایف را بسیار کرد و از این راه اموال دیوان از میان برفت. مستمری های وی از عطایای محمود غزنوی و بازماندگان وی و آل سلجوق نیز بیشتر بوده است. علامت شرف الملک بر فرمانهای سلطانی ’الحمدﷲ العظیم’ بود و بر توقیعات دیوان که طرۀ (علامت و مارک) آن ’الدیوان الاعلی’ نوشته می گشت، ’یعتمد ذلک’ بوده است. اما بر منشورهای خود که به بلاد خاصۀ خود میفرستاد و طغرای ’ابوالمکارم علی بن ابی القاسم خالصه امیرالمومنین’ داشت، ’اعتمادکنید’ بود. و نشانۀ وی بر رسیدها ’صحیح ذلک’ بوده است. (از سیرۀ جلال الدین) (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 664و چ تهران ج 2 ص 433) (دستورالوزراء خوندمیر ص 234)
ابن احمد بن علی جندی یمنی. او راست: 1- الالباب فی معرفه الاوائل و الاسباب، که در سال 714 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. 2- نزههالعقول. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1943)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کِ)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنی به ابومجاهد. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و به علی (ابن مجاهدبن مسلم...) شود
ابن مظفر بن ابراهیم (یا هدیه) بن عمر بن یزید اسکندرانی وداعی دمشقی. متوفی در716 هجری قمری رجوع به علاءالدین (ابن مظفر...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ سَ)
ابن عبدالرحمان سعدی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن جعفر...) و علی (ابن عبدالرحمان سعدی) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن حجر بن ایاس سعدی مروزی. وی محدث و حافظ و جهانگرد (رحال) و از مردم خراسان بود. در سال 154 هجری قمری متولد شد. وسفری بدمشق کرد و در نیمۀ جمادی الاولی سال 244 ه. ق. در سن نودسالگی درگذشت. او راست: 1- احکام القرآن. 2- فوائد فی الحدیث. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 672 و تذکرهالحفاظ ذهبی ج 2 ص 33 و تاریخ دمشق ابن عساکر ص 12 و الوافی صفدی ج 12 ص 20)
ابن قاضی سعدی. ملقب به علاءالدین. او راست: غایهالبیان و نهایهالتبیان فی تاریخ آل عثمان. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1191)
ابن عبدالله بن جعفر بن نجیح سعدی (از موالی طایفۀ سعدی) بصری. مشهور به ابن مدینی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رُ)
ابن حسن رندی (امیرامام جلال الدین...). وی در زمان حملۀ چنگیزخان به بخارا، مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود، و عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا نام وی را آورده است. رجوع به تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 29 شود
ابن محمد بن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عبدالله بن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
دهی است کوچک از دهستان تمین، بخش میرجاوه، شهرستان زاهدان. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و در کنار راه فرعی میرجاوه به خاش، و دارای 45 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سُ)
ابن حسین بن محمد سغدی حنفی. فقیه بود و در سال 461 هجری قمری در بخارا درگذشت. نسبت او به ’سغد’ از نواحی سمرقند است. او راست: 1- النتف فی الفتاوی. 2- شرح بر کتاب خصاف در ادب قاضی بر مذهب ابوحنیفه. 3- شرح الجامع الکبیر شیبانی، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین از تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 32 و الجواهر المضیئۀ قرشی ج 1 ص 361 و الفوائد البهیۀ لکنوی ص 121 و کشف الظنون ص 46 و هدیه العارفین ج 1 ص 691)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ)
اکبرآبادی هندی. ملقب به شرف الدین و متخلص به پیام. شاعربود و در حدود سال 1150 هجری قمری در گذشت. او را در حدود هفت هزار بیت شعر است. (از الذریعه ج 9 ص 751)
وی در مکه مجاور گشت و در سال 952 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: 1- ترتیب الجامع الصغیر علی ابواب الفقه. 2- مختصر النهایۀ ابن اثیر. (از معجم المؤلفین)
ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. رجوع به آرزو و علی شاه (ابن حسام الدین...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق، بخش قره آغاج، شهرستان مراغه. دارای 116 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها تأمین می شود. و محصول آن غلات و نخود و بزرک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن عبدالله (الهدی) بن احمد زیدی. ملقب به منصور. امام زیدی یمن. وی از بنی قاسم واز نوادگان الهادی الی الحق و از اهالی صنعاء بود. در سال 1251 هجری قمری پس از فوت پدرش به امامت منصوب گشت و چهار بار او را خلع کردند و دوباره به امامت برگزیدند تا اینکه در آخرین خلع بسال 1288 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از نیل الوطر ج 2 ص 142 و ترجیع الاطیار بمرقص الاشعار ص 400 و بلوغ المرام ص 71)
ابن عبدالله بن علی زیدی. وی فقیه قرن 10 هجری قمری و عهده دار امر قضاء در صنعا بود و در سال 959 هجری قمری در عاشر از بلاد خولان درگذشت. او را شرحی است بر اثمار. (ازمعجم المؤلفین از البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 471)
ابن صالح بن محمد بن علی بن ابی الرجال صنعانی زیدی. مکنی به ابومحمد وملقب به قاضی جمال الدین. رجوع به علی صنعانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ نَ)
ملقّب به خیرالدین. وی در علم هیئت و نجوم دست داشت. او راست: نهایهالبیان فی مقادیرالزمان، در علم هیئت که در سال 916 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 691)
ابن محمد بن خلیل بن محمد بن محمد بن ابراهیم بن موسی حنفی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و نیز علی (ابن محمدبن...) شود
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن عبدالله بن حجۀ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکر بن علی بن...) و به علی (ابن عبدالله بن...) شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزومی حنفی، مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی، مشهور به نقیب الاشراف. رجوع به علی نقیب الاشراف شود
ابن شیبان بن محرز بن عمرو بن عبدالله بن عمرو بن عبدالعزیز سحیم حنفی سحیمی یمامی، مکنّی به ابویحیی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن محمد رومی حنفی، مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و باشمقجی زاده و علی (ابن محمد...) شود
ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود
ابن ابی بکر بن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی، ملقّب به برهان الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مرغینانی شود
ابن طلق بن منذر بن قیس بن عمر بن عبدالله بن عمر بن عبدالعزبن سحیم حنفی سحیمی یمامی. رجوع به علی سحیمی شود
ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ترکمانی شود
ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به وصفی. رجوع به علی رضا (ابن حسین...) شود
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علیرضا...) ، مشهور به اولیازاده. رجوع به علی رضا (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ سَ)
ابن عجلان بن رمیثه بن ابی نمی حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. وی از امرای مکه بود که در سال 789 هجری قمری بعد از عزل عنان بن مغامس به امارت آنجا برگزیده شد ودر سراسر مدت امیری خویش با مخالفان در جنگ و ستیز بود و سرانجام در سال 797 هجری قمری به دست عده ای از خویشان خود از بنی حسن در بطن مرّ از نواحی مکه کشته شد. (از اعلام زرکلی بنقل از ابن الفرات ج 9 ص 420. شذرات الذهب ج 6 ص 350. ابن ایاس ج 1 ص 304. خلاصهالکلام ص 36)
ابن نظام الدین حسنی حسینی، ملقّب به صدرالدین. وی صوفی بود و در سال 1015 هجری قمری درگذشت. او راست: ریاض السالکین فی صحیفه سیدالعابدین. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 254)
ابن احمد بن محمد بن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام الله بن مسعود بن محمد بن منصور حسن حسینی، مشهور به ابن معصوم. ادیب و شاعر قرن یازدهم هجری. رجوع به علی خان (ابن احمدبن...) شود
ابن حمودبن میمون بن احمد ادریسی حسنی علوی حمودی، ملقّب به الناصرلدین الله. نخستین تن از ملوک بنی حمود در قرطبه و مالقه. رجوع به علی حمودی شود
ابن عطیفه بن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثه بن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفۀ حسنی کاظمی. رجوع به علی کاظمی شود
ابن اسماعیل بن شریف حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به اعرج. از پادشاهان دولت سجلماسه در مغرب است به شمال افریقا. رجوع به علی سجلماسی شود
ابن عبدالله بن احمد بن علی بن عیسی بن محمد بن عیسی حسنی شافعی سمهودی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سمهودی شود
ابن حسن بن محمد بن محمد بن حسن بن عبدالرحمان بن یحیی بن محمد بن عیسی نعمی حسنی یمنی. رجوع به علی نعمی شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از ناحیۀتنگستان، از نواحی بلوک دشتستان، از بلوکات فارس. این ده در یک فرسخ ونیمی شمال تنگستان واقع است. (از فارسنامۀ ناصری، بلوکات فارس، بلوک دشتستان ص 207)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
غوری (امیر...). وی به نیابت ملک غیاث الدین پیرعلی بر قلعۀ ترشیز (کاشمر) حکومت میکرد. و امیر تیمور گورکانی که در سال 784 هجری قمری بقصد تسخیر خراسان رفته بود وقتی به قلعۀ ترشیز رسید این قلعه را از امیر علی سدیدی غوری بصلح گرفت و بهادران ساکن آن را مورد لطف قرار داد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 433)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن یقظان سبتی. وی طبیب و شاعرو ادیب بود. اصل او از ’سبته’ است و گویند که در سال 544 هجری قمری وارد مصر شد و از آنجا به یمن و سپس به عراق و سایر بلاد سفر کرد. او را قصیده ای درباره جمال الدین محمد اصفهانی وزیر است که قسمتی از آن را قفطی نقل کرده است. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 239)
ابن عبدالله سبتی اندلسی مالکی. مکنی به ابوالحسن. از فقیهان بود و بسال 567 هجری قمری درگذشت. او راست: اللباب فی اصول الفقه. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1542)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
سید علی ساری، وی حاکم ساری بود و وقتی سیدعلی آملی بجنگ او آمد از وی شکست خورد و به استرآباد رفت و برادر دیگر خود سیدنصیرالدین را که پدرش مؤلف تاریخ طبرستان است نزد شاهرخ میرزا پسر امیرتیمور فرستادو از او طلب کمک برای دفع مخالفان خویش کرد. شاهرخ میرزا نیز موافقت کرد و فرمان داد جمعی از سپاهیان خراسان بکمک او بشتابند. اما پیش از رسیدن سپاهیان خراسان خود سیدعلی ساری بکمک عده ای از اطرافیان خود توانست ساری را دوباره تسخیر کند. و در سال 814 هجری قمریدر رودبار بار دیگر با سیدعلی آملی جنگید و بر او پیروز شد. و در سال 820 هجری قمری سیدعلی ساری بمرض نقرس دچار شد و پس از تعیین پسر خود سیدمرتضی به جانشینی درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 346- 349)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَ)
ابن عبدالله سفطی مصری مالکی. مشهور به وراق و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود
لغت نامه دهخدا